مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

خرد جمعی

به خاطر دردها و رنج ها، به انتها انسان به موجودی تبدیل می شود که دیگر دوست ندارد و یا فراوان می بخشد چون می خواهد فرار کند از بار نکشیدن رنج. رنج ِ خواهش ِ خواستن برای انسان همان اراده برای عقل ناب است و برای تخفیف رنج مرحمی جز اجتماع نیست. در اجتماع هیچ چیز در جای خود نیست، می توان درآمیختگی منزجر کننده ای را دید. آمیزش نسل ها، انسان، هم جنسان، نا هم جنسان و در آمیختگی فهم انسانی و درندگی حیوانی. نسبیتی سخت مایوس کننده و سرخورندگی با بیشترین درجه نا امیدی از بهبود اجتماعی که، متوهم است به لطایف و ظرایف ناداشته و اندک مردمانی اندک اندک رو به بهبود و بیمارانی عظیم که پذیرنده دردشان نیستند. به جلو افکنندگانی که بسیار نمی دانند. سر نوشت هیچ اجتماعی در دست کسی جز حکامش نیست، مردم متوهم اند، خرد جمعی بی شعور است و متوهم، احساساتی است و کور. شعور یا خرد جمعی برای تکه نانه پارس می کند و برای استخوانی دم تکان می دهد. خرد جمعی خوشحال می شود چاله بکند و استخوانش را مانند دفینه چال کند تا موقع نیاز به واکاویش بپردازد. خرد جمعی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد