مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

برگ برگِ دفترامون...

آقا اجازه؟
_بگو
دفترمون چند برگ باشه؟

ایمان بیاوریم...

ایمان بیاریم به این که برای رسیدن به هرچیزی که می خواهیم باید "جون" بکَنیم... و شک نکنید این قسمت قضیه مهم ترین قسمت ش هست که هیچ میونبری هم نداره... فقط باید "جون" کَند... 

یکی از دوستام اومد نوشت: یه دوستی چند روز پیش گلاب به روت یه استاتوسی گذاشته بود با این مضمون و با یه کم تغییر که: پشت هر انسان موفقی باسَنشه، این قسمت قضیّه هم خیلی مهمّه!

اعتقادات...

واقعیّت ها به دنیایِ اعتقاداتِ ما راهی ندارند، پدید آورنده آن ها نبوده اند، پس نمی توانند خرابشان کنند؛ هر اندازه پی گیرانه که انکارشان کنند، باز سست شان نمی توانند کرد و حتّی اگر بَهمنی از بدختی و بیماری پی در پی بر خانواده فرود ببارد در باور آن به لطف خداوند یا کاردانیِ پزشک خانواده خلل نمی افتد.

 

"در جست و جوی زمان از دست رفته"، جلدِ یکم، مارسل پروست

داغ...

رفتی و زنت منتظر نو قدمی بود، گفتی به پدر کاش پسر داشته باشد ...
اینک پسری از تو یتیم است در این جا، در حسرت یک شب که پدر داشته باشد 

 

مرتضی امیری(شاعر)/رضا یزدانی

ای بابا...

خیلی بدِ، هر چیزی رو که می خوام و بهش می رسم دیگه نمی خوام ش!!! یه روز سالِ سوّمِ دبیرستان بودم به یکی از معلّم هام گفتم اگه دانشگاه قبول بشم دیگه چیزی از زندگی نمی خوام. خندید و گفت حالا این و می گی... هنوز بچّه ای... دانشگاه قبول شدم، آرزو می کردم زودتر تموم بشه، بعد ارشد، فکر می کردم اگه قبول بشم خیلی خوش حال می شم، اما باز هم نشدم... این فقط درس خوندن بود، یه قسمتِ زندگی... ولی حالِ بقیه قسمت ها هم بهتر از این نیست...

سلاخی

بعضی وقت ها دل م می خواد که یه موجود رو سلاخی کنم !!!  

این حس طبیعی یه؟؟

...

هیچ کی نفهمید گالیور، عاشق فلرتیشیاست...