مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

بچه های نسل بعد...

نسل فرزندان ما، نسل جالبی خواهد بود. فکر کن همه چیزهایی رو که ما دیدیم خواهد دید. همه چیز را با تمام جزییات. از اتفاقات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تا... هر چیزی که فکرش رو بکنیم... ثانیه به ثانیه اتفاقاتی رو که خیابون هامون افتاد... داشتم رو کامپیوتر عکس ها رو سر و سامون می دادم، خیال ام رفت به 20 30 سال آینده.. بچه ام نشسته جلوی ... نمی تونم حدس بزنم چی ولی چیزی که عکس نشون می ده... و داره عکس من و مادرش رو می بینه که مثلا 25 سال پیش رفته بودن نمایشگاه گل و گیاه و می خنده تو دلش شدید به تکنولوژی ضایع دوربین 12 مگاپیکسلی و می گه آخه اینم شد کیفیت؟؟؟ همون چیزی که من با دید عکس های 35 سال پیش عروسی پدر و مادرم می گم... ما تصّوری از تهران 20 سال پیش نداریم، یعنی واضح و درست و با کیفیت... اما اون ها از ثانیه های الان ما فیلم و صدا و... دارن. باید بچه های جالبی باشن بچه های 30 سال آینده...

پ.ن: هیچ اتفاق تازه ای در جهان نخواهد افتاد و همه چیز فقط تکرار می شود... در ظاهری نو با قیافه ای جدید...

 

وای بر تو ای انسان کسالت آور، ای که حتی نمی توانی خودت را شاد کنی، ای که نمی توانی لبخندی بر لبی بنشانی، ای که تنهایی، ای که کسی حتی در زمان احتضار ات لگدی هم نثار ات نمی کند که مرگ ات را بتازاند...

ای گم شده در میان دراز رونده ی بی انتها... ای فرورفته در تاریک ترین پناه گاه هوشیاری، ای غرق شده در نهان گاه ناآگاهی، تنهایی... ای نابود شده به دست خود، ای تحقیر شده به زمان و مکان... دریاب مرا وقتی دستان عریانم بدون مرز است با عریانیت، ای هستی... دنیا برای من هنوز باکره است... برای ما هم...

کتاب ها و روسپی ها را می توان به بستر برد. کتاب ها و روسپی ها زمان را در هم می بافند، بر شب مانند روز، و بر روز مانند شب حکم می کنند.

نه کتاب ها برای دقیقه ها ارزش قایلند و نه  روسپی ها. اما آشنایی نزدیک تر با آن ها نشان می دهد در واقع چقدر عجول اند. همین که توجه مان به آن ها معطوف شود شروع به شمردن دقیقه ها می کنند.

کتاب ها و روسپی ها همواره در عشقی نا کامیاب نسبت به یکدیگر به سر برده اند.

کتاب ها  و روسپی ها هر دو مردان ویژه ی خود را دارند. مردانی که از طریق آن ها گذران روزگار می کنند و عذاب شان می دهند، در این زمینه مردان ویژه ی کتاب ها منتقدان اند.

کتاب ها و روسپی ها در موسسه های عمومی جای دارند- مشتری هر دو دانشجویان اند.

کتاب ها و روسپی ها به ندرت کسی که تصاحب شان می کند، شاهد مرگشان می شود. پیش از آن که عمرشان به سر رسد گم و گور می شوند.

کتاب ها و روسپی ها خیلی علاقه دارند توضیح دهند چگونه به این روز و حال افتاده اند و از گفتن هیچ دروغی فروگذار نمی کنند. در واقع اغلب سیر و چگونگی ماجرا را متوجه نشده اند. سال ها دنبال دل شان رفته اند و روزی بدنی فربه در همان نقطه ای برای خودفروشی می ایستد که صرفن برای " آموختن در زندگی " توقفی داشته است.

کتاب ها و روسپی ها وقتی نمایش می دهند دوست دارند پشت کنند. کتاب ها و روسپی ها زاد و رودشان زیاد است.

کتاب ها و روسپی ها. راهبه ی پیر-روسپی جوان. چقدر کتاب هست که زمانی بدنام بود و اکنون راهنمای جوانان است.

کتاب ها و روسپی ها دعوا و مرافعه هایشان را جلوی چشم همه می کنند.

کتاب ها و روسپی ها- پاکنویس های یکی، اسکناس های دیگری در جوراب های بلند اش است.

((والتر بنیامین))

ثورطک

اتفاقاتی تو زندگی آدم می افته که شاید براش غیرمنتظره باشه. شاید مجبور بشی همه ی چیزهایی رو که یه روز باور داشتی تف کنی... حتی شاید دوست داشتنی هاتو بالا بیاری... شاید مجبور بشی اون پاکت رو همراه خودت داشته باشی و گاهی تو استفراغات نگاه کنی

ببینی چی داشتی... شاید بخوای دیگه غلطایی که کردی رو نکنی... حتما شده بخوای کسی باشی که دلت می خواد... که نقش بازی نکنی... که خودت باشی... از چیزی که هستی راضی باشی... تو آینه که نگاه می کنی نفرت تو چشات موج نرنه... دیگه مجبور نباشی کسی باشی که نیستی، بتونی نفس بکشی، نفس کشیدن از زیر صورتک سخته... گاهی آدم به سرفه می یفته.. گاهی هم به هق هق...گاهی هم ماسکه تبدیل می شه به یه لجن زار... تا ماست خورت توش گیر می کنی... بیا بیرون بابا، بیا بیرون...

خلاصه ی نامه ی یک کوبایی کمونیست ضد امیپریالیسم به فیدل کاسترو..

سلام رفیق فیدل... 

حالتان خوب است؟ هنوز هم روزی بیست دقیقه در اتاقتان پیاده روی می کنید و سیگار برگ دو هزار دلاری می کشید؟ خدا شما را برای ملت کوبا حفظ کند. راستش آقای فیدل من حرف هایی داشتم که می خواستم به کسی بزنم، ولی چون بسیار تنها هستم و دیدم کسی در حال حاضر، در کوبا از شما بی کار تر نیست ترجیح دادم نامه ام را برای شما پست کنم. آقای فیدل من از آمریکایِ جهان خوارِ امپریالیسم بیزارم ولی مهم ترین ارز وارداتی ما دلار است (البته همان ارز بسیار ناچیز). ما از آمریکایِ جهان خوارِ امپریالیسم بیزار ایم ،اما تمام مبادلاتی جهانی مان به دلار آمریکاست. من از آمریکایِ جهان خوارِ امپریالیسم  بیزارم اما آرزوی تحصیل در دانشگاه های آن جا را دارم. من از آمریکایِ جهان خوارِ امپریالیسم بیزارم اما عاشق هالیوود هستم با آن همه هنر پیشه های زیبا و بازی بلد!!! آقای فیدل من از آمریکایِ جهان خوارِ امپریالیسم بیزارم  اما در حسرتِ زندگیِ آمریکایی هستم؛ در حسرتِ 8 ساعت کار 8 ساعت تفریح و 8 ساعت خواب. من از آمریکایِ جهان خوارِ امپریالیسم بیزارم، اما عاشق رقابتم، عاشق پولم و عاشق قدرت. من کمونیسم و چگوارا را دوست دارم اما می خواهم ماشین ((فٌرد)) داشته باشم. رفیق فیدل، من از آمریکایِ جهان خوارِ امپریالیسم بیزارم  ولی شلوار جینِ قاچاق می پوشم. من تی_شرتی را می پوشم که عکس ((چه)) دارد ولی آن را ((کلین)) تولید کرده است. من مارکز می خوانم اما مارکزی که برگ های کتابش از آمریکا آمده است. من از آمریکایِ جهان خوارِ امپریالیسم بیزارم ، اما آرزو دارم روزی، روزم را در حالی به شب برسانم که از اداره ام دزدی نکرده باشم تا چیزهایی را در بازار سیاه بفروشم. من از آمریکایِ جهان خوارِ امپریالیسم بیزارم ، ولی اوباما را دوست دارم همان طور که شما دوست دارید، می دانید به دلم افتاده است که اوباما سیاست های چپی دارد.!! من نمی دانم چرا با همه ی نفرتم از آمریکا هر سال خودم و تمام دوستانم در لاتاری شرکت می کنیم و برای برنده شدن نمک هم نذر می کنیم!! آقای فیدل ما همه شما را دوست داریم ولی خوب به پپسی و مک دونالد هم علاقه داریم آخر چرا نمی گذاراید این ها هم بی آیند؟؟ اصلا مک دونالد چه ربطی به امپریالیسم دارد؟؟ شکم ما چه ربطی به جهان خوارگی آمریکا دارد؟ ما همه چگوارا و شما را دوست داریم، همه سیگار به اصطلاح برگ می کشیم ولی همیشه آرزو کشیدن وینیستون را داریم!! خلاصه آقای فیدل ما همه کمونیسم را دوست داریم، درست مثل برادر و خواهرمان ولی می خواهیم برویم آمریکا زندگی کنیم، از نظر شما اشکالی دارد؟؟؟

با پول می تونی یه کم ارزش زنده بودنو بخری...

 

این تقدیره که برگردی خونه...

 

مثل یه سگ وحشی می شی اگه بفهمی چه خبره...

 

می تونی قسم بخوری، می تونی زندگیتو نفرین کنی...

 

شرمساری از اندازه است...

 

کوتاه بود...

 

می شه ترک کرد کسیو که بهش دل بستی؟...

 

می تونی، حتی می تونه تو چشماش زل بزنی...  و بعد بری...

 

درست وقتی که داره خون ریزی می کنه...

 

بعضی چیزا هرگز تغییر نمی کنه...

 

رنج بعضی ها هم تمومی نداره...

می شه یه دسته شوید بود یا شمبلیله یا حتی تره، می شه سالم یا آب زده بود... می شه به لذت خورده شد یا با نفرت و به زور... باز کن... باز کن... هواپیما اومد... اومد...

اما مهم اینه که آخرش خورده می شی... خورده می شی... خرد می شی... هضم می شی... می افتی تو حوض... نه تو فاضلاب قالی باف...