مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

نیچه و رنج

نیچه و رنج 

  رنج کشیدن قسمت بزرگی از زندگی هر آدمی است. عمده تلاش ها یا به عبارتی رنج های ما برای رسیدن به هدفی است که رسیدن اش موجب شادی است. اما اگر نیک بنگریم بیشترین زمان عمر صرف غلبه بر رنج است. رنج ها همیشه در خاطره ی ما پایدارتر اند. شادی ها اصولا زود گذار اند  اما این رنج است که تا مدت های نا معلوم پایدار است. احساسی که ما از به یاد آوردن رنج ها داریم بسیار عمیق تر است از احساساتی که از به یاد آوردن شادی ها. در زمان یاد آوری شادی فقط یک احساس رضایت زود گذر بر ما حاکم می شود، اما در هنگام یاد آوری رنج تک تک لحظاتی را که با تمام وجود رنج کشیده ایم، پیش چشمانمان می بینیم. به راستی آیا ما انسان ها مستعد رنج کشیدنیم؟

اما از طرفی دیگر رنج در ادبیات ما و در ادبیات جهان جایگاه والایی دارد و اغلب کشیدن اش لازمه ی بزرگی است. ابیات بی شماری در ستایش رنج کشیدن شامل هر نوع آن، چه رنج فراق چه از نا ملایمات روزگار چه رنج برای بزرگ شدن و جود دارد. بزرگان همه رنج کشیده اند. نیچه می گوید هر بزرگی قبل از ظهورش احساس چاندالایی را تجربه کرده است و این احساس بزرگ ترین رنج ها ست. نمونه بارز زجر کشیدگی انسان های بزرگ داستایوفسکی است. کافی است کمی از زندگی پر مشقت اش را مطالعه کنیم. این رنج بود که داستایوفسکی را مانند الماسی تراش خورده به جهانیان عرضه داشت. بزرگان ادب و متفکران ما هم همواره رنج دیده بوده اند. چه افراد مذهبی و بزرگان واقعی دین ( نه دکان داران ) و چه بزرگان و متفکران غیر دینی.

به هر حال نیچه در باب رنج سخن بسیار گفته است. او خود نماد یک زندگی پر مشقت و رقت انگیز است، اما در عین حال شکوه مند. البته نظر نیچه بعد ها در مورد رنج کمی تعدیل شد. ابتدا نسبت بدان و وقتی که اولین بار در بیست و یک سالگی کتاب شوپنهاور را خواند نظرات تندی نسبت به رنج و درد ابراز نمود. این جمله از کتاب شوپنهاور که از اخلاق نیکوماخوس ارسطو است نیچه را بسیار تحت تاثیر قرار داد:

انسان عاقل، طالب رهایی از درد است نه لذت.

اما خود نیجه درباره رنج می گوید:

در حق انسان هایی که دوست شان دارم، آرزوی رنجوری، پریشانی، بیماری، بد رفتاری و آزردگی می کنم. آرزو می کنم که آن ها با خود خوارشماری ژرف، عذاب بی اعتمادی به خود و بدبختی شکست خوردگان نا آشنا نمانند.

در جای دیگری می گوید:

می دانم که زندگی سرشار از درد و رنج است هر چه بیش تر بکوشم تا ازآن لذت ببرم بیش تر اسیر و برده اش می شوم ، بنابراین باید از خوشی های زندگی چشم پوشی کنم و راه پرهیز در پیش گیریم.

متاسفانه شما مو جودات راحت طلب و ساده لوح چیز زیادی در باره ی شور و نشاط انسان نمی دانید! زیرا خوشبختی و بد بختی دو خواهر دوقلو هستند که با هم بزرگ می شوند ویا در مورد شما کوچک می شوند.

 

جای هیچ شکی نیست که نیچه بسیار رنج دیده است. همین می تواند کفایت باشد که در زمان حیات اش کسی به آثار ارزش مند اش توجه در خوری نکرد. اما او خود را مردی نا بهنگام می دانست. شاید نا بهنگام خواندن خویش مسکنی برای وی بوده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد