مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

من، هیوم و محصولِ ارگانیکِ شکلاتی

ساعتِ 3.5 صبح بود که یک دفعه احساسِ ضعفِ عجیبی در ناحیه ی شکم باعث پاره شدن رشته ی افکارم شد!!! در نتیجه یک کاسه از یه چیزی که روش نوشته محصولِ اورگانیک(فرض کنید من هم گوش هایم مخملی است و می پذیرم که ارگانیک است!!) همراهِ شیر درست کردم. در عین حال هم داشتم آرای "هیوم" رو زیر و رو می کردم و با خودم و کتاب کلنجار می رفتم و یه چیزهایی هم می نوشتم تو حاشیه کتاب، بیشتر شبیه غرغر... 

بعد با "دیوید" به این نتیجه رسیدیم که هر باری که من قاشق ام رو می زنم توی این ظرف شیر و محتویات، امکان داره هیچی از توی ظرف بیرون نیاد! حتّی اگه ظرف پُر باشه و من هم درست قاشق رو تویِ ظرف برده باشم. اگه 100 بار هم قاشق پُر بِشه، ممکنه بار 101 یک ام نشه! نه چون این که محتویّاتِ ش تموم شده، چون که هیچ علّت و معلولی اون طور که ما تصوّر می کنیم، وجود نداره!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
محیا 1390/05/12 ساعت 22:44 http://darjaryan.blogfa.com

وقتی کتاب دیوید جان(!) رو می خونی
سعی کن چیزهای دیگه بخوری!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد