مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

مردد

درباره ی زندگی و مرگ، داستانِ بودن و زیستن و رفتنِ آدم ها، داستانِ تفّکراتُ و نگاه هایِ شان

نخند...

ما، شاید هم من، از خندیدن می ترسیم... فکر می کنیم نخندیدن برامون مثل یه سپر می مونه... فکر می کنیم با خندیدن آسیب پذیر می شیم و می شه بهم مون نفوذ کرد... برا همین مث سگ اخم می کنیم هم ش...

نظرات 3 + ارسال نظر

چهل دزد بغداد که نمی خوان بهت نفوذ کنن پسر مثل سگ اخم می کنی .
یه لبخند بزن کوچولو کسی کاری باهات نداره نترس جون.

من دیوانه وار اینو میفهمم ...
(با خندیدن آسیب پذیر میشویم... )...
دلم میخواد زل بزنم فعلا...

محیا 1390/07/16 ساعت 09:08 http://darjaryan.blogfa.com/

البته تو از اون تازیانه ای که در دستت هست هم معلومه همچی آدم مهربونی نیستی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد