اول عاشقی

آدم روزهای اولی که عاشق می شه، به هر چیز و ناچیز کوچکی راضیه. از این که آهنگی رو گوش کنه که اونم داره گوش می کنه، یا صفحاتی رو بخونه که اونم داره می خونه، یا سر کلاس به درسی گوش بده که اونم گوش داده... اما وقتی زمان می گذره... دیگه به یه کاسه سوپ آبکی راضی نیست، دلش بیشتر می خواد... دلش می خواد سرش و بذاره رو شونش و تا می تونه عطر تنش رو تنفس کنه.... می خواد نگاهش کنه، بیشتر و بیشتر، نگاهی که روزهای اول جرات ش رو نداشت...