مکاتبات...

اون: گنجیشک لالا سنجاب لالا آمد دوباره فرشاد لالا ( فرشاد می گم چون مهتاب غلط می کنه شب بیاد پیشت!!!)

من: این که چند شب پیش بهم گفتی بعضی وقتا ازم عصبانی می شی، طوری که حاضر نیستی حتی بهم فکر کنی... خیلی دلمو شکست.

من: مطمئن باش کسی غیر تو دلش نمی خواد با من بخوابه. تو این قضیه شک هم ندارم. من که همیشه ولی تو رو دوست دارم.

اون: مسئله اصلن دوست داشتن نیست. مسئله احترام متقابله و ارزش گذاری. هان؟ چی گفتم!!!

اون: دله منم اون موقع ها که اون حرفا رو می زنی می شکنه. تا عمق وجودم تیر می کشه!

من: آدم گاهی می خواد تنها باشه و حوصله هیچ چیز و هیچ کس رو هم نداره، گاهی ترجیح می ده خود ارضایی کنه تا با معشوقه ش یا همسر ش بخوابه. گاهی آدم ها از همه خسته می شن، دل زده می شن. ولی مهم اینه که حرمت بین شون با هیچ اتفاقی از بین نره که اگه بره دیگه هیچ چیز و دقیقا هیچ چیز نمی تونه یه رابطه رو مثل قبل بکنه...

اون: کلی نوشتم ولی پاک کردم. نفس عمیق .... شب بخیر.