ثورطک

اتفاقاتی تو زندگی آدم می افته که شاید براش غیرمنتظره باشه. شاید مجبور بشی همه ی چیزهایی رو که یه روز باور داشتی تف کنی... حتی شاید دوست داشتنی هاتو بالا بیاری... شاید مجبور بشی اون پاکت رو همراه خودت داشته باشی و گاهی تو استفراغات نگاه کنی

ببینی چی داشتی... شاید بخوای دیگه غلطایی که کردی رو نکنی... حتما شده بخوای کسی باشی که دلت می خواد... که نقش بازی نکنی... که خودت باشی... از چیزی که هستی راضی باشی... تو آینه که نگاه می کنی نفرت تو چشات موج نرنه... دیگه مجبور نباشی کسی باشی که نیستی، بتونی نفس بکشی، نفس کشیدن از زیر صورتک سخته... گاهی آدم به سرفه می یفته.. گاهی هم به هق هق...گاهی هم ماسکه تبدیل می شه به یه لجن زار... تا ماست خورت توش گیر می کنی... بیا بیرون بابا، بیا بیرون...